تاثيرمديريت دانش فردي برمديريت خودراهبردي
 
دنياي مقالات ورزشي

برخي مديران به علت نداشتن آگاهي از شخصيت و اوانايي هاي خود در راوابط اجتماعي و سازماني دچار مشكل مي شوند.مديري كه خود را نشناسد نمي تواند انتظارات خود را به ديگران منتقل كند وكسي كه ديگري را نمي شناسد نمي داند كه چه بايدبه او بدهد و چه از او بخواهد تا قبول طبع او واقع شود. امروزه سرمايه داران جديد سازمان ها مديران هستند و دانش به صورت منبع اصلي و كليدي ارزش آفرين و تنها منبع كمياب براي مديران مي باشد يعني مديران به طور كلي و در مجموع صاحبان ابزارهاي توليد مي باشند مديريت يادگيري خويشتن فعاليتي زمانبر است زيرا يادگيري در طول زمان رخ مي دهد و براين اساس مديري كه قادر به برنامه ريزي و مديريت صحيح يادگيري خود باشد مي تواند در عرصه و يا رقابتي جهان امروز به دستاوردهاي زيادي نائل شود. حجم دانش با سرعت زيادي در حال افزايش است و محتواي آن در حال تخصصي شدن است .امروزه مديران اطلاعات زيادي دارند ولي شيوه شناسايي دورسي  بر اين است كه بايد مديريت دانش فردي را به عنوان مجموعه اي از مهارت هاي حل مسئله نگريست كه برخوردار از 2 عنصر منطقي يا مفهومي يا فيزيكي (دستي )هستند .اين مهارت ها براي كار موفقيت آميز لازم و ضروري هستند مهارت هاي مديريت دانش فردي را اينگونه بيان مي كند : بازيابي اطلاعات ، ارزشيابي اطلاعات،سازماندهي اطلاعات، تجزيه و تحليل اطلاعات، ارائه و انتقل اطلعات ،مشاركت و همكاري و اين مديريت دانش فردي متمركز بر بهبود بهره وري فردي مديران در محيط كاري است.مديريت دانش فردي عكس العملي نسبت به اين ايده است كه دانشگران بايد به طور فزاينده مسئول رشد و يادگيري خود باشند.مديران نيازمندند كه فرآيند و ابزاري براي توانمند سازي ارزيابي دانسته هاي موقعيتي و سپس جستجوي روش هاي تكميل شكاف هاي دانشي خود به دست آورند مديريت دانش فردي براي فعاليت هايي همچون يادگيري، كاركردن ضروري و الزامي است.ماهيت مديريت دانش فردي كمك و هدايت از افراد به منظور تركيب منابع اطلاعات .بهبود كارايي .افزايش توان رقابت پذيري فردي است.به واسطه مديريت دانش فردي افراد قادر به تبديل گونه هاي اطلاعات و به سهولت اطلاعات دردسترس به دانشي با ارزش و در نهايت سودمند براي كار و زندگي شان هستند.براي توسعه مديريت دانش فردي در سازمان بايد نگاه جامع و همه جانبه داشت و تناسب و هماهنگي ميان ابعاد مختلف از قبيل مهارت ها و شايستگي هاي فردي در شرايط مدرن فراهم شود.
راهبرد چیست ؟
می‌توان مدیریت راهبردی را اینگونه تعریف کرد: هنر و علم تدوین، اجراء و ارزیابی تصمیمات وظیفه‌ای چندگانه که سازمان را قادر می سازد به هدف‌های بلند مدت خود دست یابد. همانگونه که از این تعریف استنباط میشود در مدیریت راهبردی برای کسب موفقیت سازمانی بر چندین عامل تاکید می شود: هماهنگ کردن مدیریت، بازاریابی، امور مالی(حسابداری )، تولید (عملیات )، تحقیق و توسعه و سامانه های اطلاعات رایانه ای در بسیاری از دانشگاهها و دانشکده ها.
مراحل مدیریت راهبردی در برگیرنده سه مرحله می شود تدوین راهبرد، اجرای راهبردها و ارزیابی راهبردها.
مقصود از تدوین راهبرد:
مقصود از تدوین راهبرد این است که ماموریت سازمان تعیین شود، شناسایی عواملی که در محیط خارجی، سازمان را تهدید می کنند یا فرصتهایی را بوجود می‌آورند. شناسایی نقاط قوت و ضعف داخلی سازمان، تعیین هدف های بلند مدت، در نظر گرفتن راهبرد های خاص جهت ادامه فعالیت.

مساله هایی که در زمینه تدوین راهبرد مطرح می شوند، عبارتند از: تعیین نوع فعالیتی که سازمان می خواهد به آن بپردازد، فعالیت¬هایی که می خواهد از آنها خارج شود، شیوه تخصیص منابع، تصمیم گیری درباره گسترش یا متنوع ساختن فعالیت ها، تصمیم گیری در مورد ورود به بازارهای بین الملل، تعیین اینکه آیا شرکت بر آنست که در شرکتهای دیگر ادغام شود یا یک مشارکت تشکیل دهد و شیوه مصون ماندن از حرکات تند رقیب که در صدد بلعیدن آن بر می¬آیند.
اجرای راهبردها:
اجرای راهبردها ایجاب می کند که سازمان هدف‌های سالانه در نظر بگیرد، سیاست¬ها را تعیین کند، در کارکنان انگیزه ایجاد نماید و منابع را به گونه‌ای تخصیص دهد که راهبرد¬های تدوین شده به اجرا درآید. اجرای راهبردها مستلزم توسعه فرهنگی است که راهبرد¬ها را تقویت نماید، یک ساختار اثر بخش سازمانی شالوده‌ریزی کند، تلاش‌های بازاریابی را هدایت نماید، بودجه بندی کند، سامانه اطلاعاتی به وجود آورد و از آنها استفاده نماید و سرانجام با توجه به عملکرد سازمان خدمات کارکنان را جبران نماید (بین عملکرد و جبران خدمات کارکنان رابطه‌ای معقول برقرار کند ). اغلب اجرای راهبرد¬ها را مرحله عملی تدوین راهبردی می‌نامند. مقصود اجرای راهبرد¬ها این است که کارکنان و مدیران بسیج شوند و راهبرد‌های تدوین شده را به مرحله عمل در آورند.

ارزیابی راهبرد‌ها:
در مدیریت راهبردی ارزیابی راهبردها آخرین مرحله به حساب می آید. مدیران نیاز شدید دارند که بدانند راهبردهای خاص و مورد نظر آنان در چه مرحله کارساز واقع می شوند: اصولا ارزیابی راهبردها بدین معنی است که باید در این مورد اطلاعاتی را گردآوری کرد. برای ارزیابی راهبردها سه فعالیت عمده به شرح زیر انجام می شوند:
۱) بررسی عوامل داخلی و خارجی که پایه و اساس راهبرد‌های کنونی قرار گرفته¬‌ند.
۲) محاسبه و سنجش عملکردها
۳) اقدامات اصلاحی

بدان سبب باید راهبردها را مورد ارزیابی قرار داد که موفقیت امروز نمی تواند موفقیت فردا را تضمین نماید! موفقیت همیشه موجب بروز مسایل جدید و گوناگون می شود، سازمانی که به وضع کنونی خود بسنده نماید یا دچار نخوت و تکبر شود، محکوم به فنا خواهد بود.
طبق این تعریف یک راهبرد باید سه چیز را مشخص کند.
۱- چه اهدافی باید محقق گردد.
۲- بر روی کدام منابع، بازارها و محصول‌ها باید تمرکز نمود.
۳- چگونه برای بهره برداری از فرصتهای محیطی و مواجهه با تهدیدهای محیطی به منظور کسب یک مزیت رقابتی، منابع تخصیص یابد و چه فعالیت‌هایی انجام گیرد .
اصلاحات کلیدی در مدیریت راهبردی:

۱- راهبردی‌ها:

راهبردی‌ها افرادی هستند که مسؤل موفقیت یا شکست سازمان می باشند. راهبردی ها دارای عنوان های مختلف شغلی، مانند مدیر عامل، رییس، مالک، رییس هیات مدیره، مدیر اجرایی، کارآفرینان.

پژوهشگران بر این اعتقاد هستند که راهبردی¬ها عهده دار سه مسؤلیت اصلی هستند: ایجاد یک زمینه برای تغییر، ایجاد تعهد و احساس مالکیت و ایجاد توازن ثبات و نوآوری
0-    بیانیه‌های ماموریت:

بیانیه های ماموریت، سندی که یک سازمان را از سایر سازمان‌های مشابه متمایز می نماید. ماموریت سازمان نشان دهندة طیف فعالیت، از نظر محصول و بازار می شود. در بیانیه ماموریت پرسشی که پیش روی همة راهبردی‌ها وجود دارد مطرح می شود یعنی:
” ما به چه کاری مشغول هستیم ؟ ” یک رسالت بیانگر ارزش و اولویت های یک سازمان است. ماموریت یا رسالت باعث می¬شود که راهبردی‌ها در باره ماهیت و دامنه
فعالیت های کنونی سازمان بیندیشند و نیز جذابیت‌های بالقوه بازارها و فعالیت‌های آن را مورد ارزیابی قرار دهند. رسالت یا ماموریت سازمان نموداری است که مسیر آینده سازمان را مشخص می نماید.
0-    فرصت‌ها و تهدیدهای خارجی:
1-   
مقصود رویدادها و روندهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، بوم شناسی، محیطی، سیاسی قانونی، دولتی، فنّاوری و رقابتی است که می توانند به میزان زیادی در آینده به سازمان منفعت یا زیان برسانند. فرصتها و تهدیدها به میزان زیادی خارج از کنترل یک سازمان است از این رو از واژه خارجی استفاده می کنند. اصل اساسی مدیریت راهبردی این است که سازمان باید برای بهره جستن از فرصت‌های خارجی و پرهیز از اثرات ناشی از تهدیدات خارجی یا کاهش دادن آنها درصدد تدوین راهبرد‌هایی برآیند. بدین دلیل شناسایی نظارت و ارزیابی فرصت‌ها و تهدیدات خارجی می توانند موفقیت سازمان را تضمین نمایند.
۴-نقاط قوت و ضعف داخلی:

در زمره فعالیتهای قابل کنترل سازمان قرار می‌گیرند که سازمان آنها را به شیوه‌ای بسیار عالی یا بسیار ضعیف انجام می دهد. یکی از فعالیت‌های اصلی و ضروری مدیریت راهبردی این است که نقاط قوت و ضعف دوایر و واحدهای سازمان را شناسایی و آنها را ارزیابی می کند. سازمان می¬کوشد راهبرد‌های را به اجراء در آورند که نقاط قوت داخلی تقویت شود و نقاط ضعف‌های داخلی برطرف گردد یا بهبود یابد.
5- هدف‌های بلند مدت:

می¬توان هدفهای بلند مدت را به صورت نتیجه¬های خاصی که سازمان می¬کوشد در تامین ماموریت خود به دست آورد تعریف کرد. مقصود از دوره بلند مدت، دوره¬ای است که بیش از یک سال باشد. از آن نظر این هدف¬ها برای موفقیت سازمان لازم و ضروری هستند که تعیین کننده مسیر سازمان می¬باشد. آنها به سازمان کمک می¬کند ارزیابی را انجام دهد، هم‌افزایی کند، اولویت¬ها را تعیین نماید، امور را هماهنگ کند و برای برنامه ریزی سازماندهی، ایجاد انگیزه در کارکنان و کنترل فعالیت¬های سازمان به شیوه‌ای اثر بخش عمل نماید. هدف¬های بلند مدت می‌توانند چالش¬گر، قابل سنجش، باثبات، معقول و روشن باشند.
۶-راهبردها:

راهبردها ابزاری هستند که سازمان می تواند بدان وسیله به هدف‌های بلند مدت خود دست یابد. راهبردهای سازمان میتوانند به صورت گسترش دادن فعالیت در سطح جغرافیایی، تنوع بخشیدن به فعالیتها، کاهش هزینه ها، تفویض بسیاری از اختیارات باشد.
۷-هدف سالانه:

هدفهای کوتاه مدت هدفهایی هستند که سازمان برای رسیدن به هدف¬های بلند مدت باید به آنها دست یابد. هدف‌های سالانه، مانند هدف¬های بلند مدت، باید قابل سنجش، به صورت کمی، چالشگر، واقعی، سازگار با سایر هدف‌ها و اولویت بندی شده باشند.
۸-سیاست‌ها:

سیاست ابزاری است که بدان وسیله می توان به هدف‌های سالانه دست یافت. مقصود از سیاست، رهنمودها، مقررات و رویه‌هایی است که سازمان برای دستیابی به هدف‌های اعلان شده رعایت می کند. هنگام تصمیم گیری از سیاست‌ها به عنوان رهنمود استفاده می شود و همچنین سیاست‌ها تعیین کننده شرایط روزمره و تکراری سازمان می باشند.
مدیریت راهبردی چیست ؟

تصمیمات و فعالیت‌های یکپارچه در جهت توسعه راهبرد مؤثر، اجراء و کنترل نتایج آنهاست. بنابراین مدیریت فعالیت‌های مربوط به بررسی، ارزشیابی و انتخاب
راهبرد¬ها، اتخاذ هرگونه تدابیر درونی و بیرونی سازمانی برای اجرای این
راهبرد¬ها و در نهایت کنترل فعالیت‌های انجام شده را در بر می¬گیرد.
ضرورتهای استفاده از مدیریت راهبردی در چیست ؟

با نگاهی دقیق به مفهوم راهبردی می¬توان به ضرورت استفاده از آن پی برد. با توجه به تغییرات محیطی که در حال حاضر شتاب زیادی به خود گرفته است و پیچیده شدن تصمیمات سازمانی، لزوم بکارگیری برنامه‌ای جامع برای مواجه با اینگونه مسایل بیش از گذشته ملموس می¬شود. این برنامه چیزی جز برنامه راهبردی نیست. مدیرت راهبردی با تکیه بر ذهنیتی پویا، آینده نگر، جامع نگر و اقتضایی راه حل بسیاری از مسایل سازمانهای امروزی است. پایه مدیریت راهبردی بر اساس میزان درکی است که مدیران از سازمانهای رقیب، بازارها، قیمتها، عرضه کنندگان مواد اولیه، توزیع کنندگان، دولت‌ها، بستانکاران، سهامداران و مشتریان که در سراسر دنیا پراکنده‌اند و این عوامل تعیین کنندگان موفقیت جاری در دنیای امروز است. پس یکی از مهمترین ابزارهای که سازمان‌ها برای حصول موفقیت در آینده می توانند از آن بهره گیرند مدیریت راهبردی خواهد بود.
مزایای بکارگیری مدیریت راهبردی:

مدیریت راهبردی به سازمان این امکان را می¬دهد که به شیوه‌ای خلاق و نوآور عمل کند و برای شکل دادن به آینده خود به صورت انفعالی عمل نکند. این شیوه مدیریت باعث
می¬شود که سازمان دارای ابتکار عمل باشد و فعالیت‌هایش به گونه‌ای در آید که اعمال نفوذ نماید، ( نه اینکه تنها در برابر کنش ها، واکنش نشان دهد ) و بدین گونه سرنوشت خود را رقم بزند و آینده را تحت کنترل در آورد.

از نظر تاریخی، مزیت اصلی مدیریت راهبردی این بوده که به سازمان کمک کند تا از مجرای استفاده نمودن از روش منظم تر، معقولتر و منطقی تر راه‌ها یا گزینه‌های راهبردی را انتخاب نماید و بدین گونه راهبرد‌های بهتری را تدوین نماید. تردیدی نیست که این یکی از منافع اصلی مدیریت راهبردی است ولی نتیجه تحقیقات کنونی نشان می دهد که این فرآیند می¬تواند در مدیریت راهبردی  نقش مهم تری ایفا کند. مدیران و کارکنان از طریق در گیر شدن در این فرآیند خود را متعهد به حمایت از سازمان می‌نمایند و یکی دیگر از مهمترین منافع مدیریت راهبردی این است که موجب تفاهم و تعهد هر چه بیشتر مدیران و کارکنان می-شود. یکی از منافع بزرگ مدیریت این است که موجب تفاهم و تعهد هرچه بیشتر مدیران و کارکنان می شود. یکی از منافع بزرگ مدیریت راهبردی این است که موجب فرصتی می‌شود تا به کارکنان تفویض اختیار شود. تفویض اختیار عملی است که به وسیله آن کارکنان تشویق و ترغیب می شوند در فرآیندهای تصمیم گیری مشارکت کنند. خلاقیت، نوآوری و خیال پردازی را تمرین نمایند و بدین گونه اثر بخشی آنان افزایش خواهد یافت.




نظرات شما عزیزان:

گیتی
ساعت17:08---27 خرداد 1393
هیچی نفهمیدم ولی راهبردیه روخیلی خوب گفتی اونش عالی بود

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







           
دو شنبه 22 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 8:21
sport

درباره وبلاگ


فیلسوف باید از ایمان به زبان فراتر رود زیرا مفاهیم در چارچوب زبان اسیر می شوند و نمی توان آنها را کاملا با زبان بیان کرد.(فریدریش ویلهلم نیچه )
آخرین مطالب
نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 200
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 202
بازدید ماه : 262
بازدید کل : 215777
تعداد مطالب : 147
تعداد نظرات : 34
تعداد آنلاین : 1